یکمى جلوتر از square one :))

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
[پنجشنبه، ۳۰ آبان ۱۳۹۸، ۰۰:۱۷]

It means you are out of the cave.

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
[چهارشنبه، ۲۹ آبان ۱۳۹۸، ۱۲:۳۹]

امیدوارم که آدم جدید.=))

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
[سه شنبه، ۲۸ آبان ۱۳۹۸، ۱۶:۱۷]

برفاى درشتى که امروز باریدن:>

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
[شنبه، ۲۵ آبان ۱۳۹۸، ۲۰:۳۷]

and there is absolutely no one waiting for you.

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
[شنبه، ۲۵ آبان ۱۳۹۸، ۰۱:۱۸]

با یه مغز کبود

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
[جمعه، ۲۴ آبان ۱۳۹۸، ۱۵:۲۴]

:-برخیزیدن

آى لار. خر نشو و اینجا رو ول نکن. کانالو رها کن. به اصل خویش بازگرد.
چیه این تلگرام. ایح ایح ایح.

قول میدم دیگه. این سرى دیگه هیچوقت نمیرم:)
-- البته اینکه این مدت بى کلمه ترین بودم و بى حوصله هم رو ننوشتنام تاثیر داشت. ولى الان برام مهم نیست که حرفام یه خط میشن یا شونصد خط. مینویسم. هرکى دوست نداره هى نوتیف بگیره هم خب طبیعتاً نمیگیره دیگه:))
و اینکه -مث همین الان- هى یادم میره رمز بذارم. فقط رو اونایى که مهمه هر کسى نخوندشون رمز میذارم که ملت م اذیت نشن :)
[چهارشنبه، ۲۲ آبان ۱۳۹۸، ۱۷:۰۰]

گذشتن و رفتن پیوسته.

بیشتر آدما میان و مى رن. خیلیاشون نگاهم نمى کنن که تو بهشون به چشم همیشه نگاه میکردى. بعضى آدما نمى تونن همیشه تو قصه ت بمونن. نه حتا واسه مدتى که بشه بهشون دل بست و ازشون دل کند. مى رن و تو مى مونى و دلى که محکم بغلش کردى و سعى دارى نشکنه. هر چقدم سعى کنى محبتاى کوچکشونو جورى که قبلاً بودن تفسیر کنى و به خودت بقبولونى طرف هنوز هست، هنوز نرفته.

ولى دارم بهت مى گم. بفهم. همینه. زندگى همینه. یه وقتایى فکر مى کنى مى شه، و با اینکه با تمام وجود سعى مى کنى بشه، نمى شه. یه وقتایى باید دست از تلاش بکشى. باید وایسى نگاه کنى ببینى چى مى شه. یه وقتایى نویسنده قصه ت خودت نیستى. باید دست از تلاش واسه پس گرفتن قلم بردارى و بذارى هر کسى که داره مى نویسه، کارشو بکنه. اسمش هرچى که هست. خداعه، کائناته، یا یه سرى احتمال و شانس عجیب غریب تو طبیعته.

یه وقتایى بیشتر از این روا نیست کارى انجام بدى. چون اگه با تلاشاى تو اتفاق کوچیکى هم بیفته، دیگه واقعى نیست. زورکیه. دیگه اون حسى که مى خواستى رو بهت نمى ده. اون وقت تو مى مونى و درد داشتن چیزى که همیشه مى خواستیش و الان که داریش دیگه نمى خوایش. و از بین این همه آدم، دیگه تو مى دونى این چه بد دردیه. 

پس رها کن.

با نشدنش کنار بیا.

واسه خودت فکر و خیال الکى نکن، و چیزها رو همونطور که هستن ببین.

تمام.

[پنجشنبه، ۲ آبان ۱۳۹۸، ۱۱:۲۸]
یه جای خیلی خیلی دور.
با زیباترین و پر ستاره ترین آسمونِ ممکن.:)
Designed By Aylar          Script writing by Erfan Powered by Bayan