#113 - هِـى، ساعت؛ وایسا، من هنوز آماده نیستم!

از وقتى فهمیدم فردا رأى گیرىِ مسئول کارگاه هنریه یهو یه ترس عجیبى افتاد به دلم. به همین زودى مدرسه داره تموم میشه؟؟ به همین زودى شدیم سوم دبیرستان؟ به همین زودى قراره دبیرستانِ امن و آرومو ترک کنیم و وارد دنیاى آدم بزرگاى ترسناکى که هیچوقت نمیشه فهمیدشون، بشیم؟
من هنوز حتا مطمئن نیستم که ما میتونیم سرود بدیم به دبیرستان! چه برسه به اینکه...
یه ترس عجیبى به دلمون افتاده. هم به دل من هم هیولا.
کاش بتونم به خوبى از پس این دوران عجیب بر بیام.
چقددددرررر بیرحمانه داره میگذره. چقدر زود.
[سه شنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۶، ۱۰:۲۹ ب.ظ]
یه جای خیلی خیلی دور.
با زیباترین و پر ستاره ترین آسمونِ ممکن.:)
Designed By Aylar          Script writing by Erfan Powered by Bayan