#153 - پاییزش -پاییزِ واقعىِ واقعیش- را آغاز میکند.

در حال گشتن دنبال برگهاى خشک روى پیاده رو هاى وصال، طالقانى، انقلاب
ذوق کردن از اینکه کپه بزرگ برگ خشک پیدا شده 
پریدن روش
و شنیدن صداى خش خش له شدنشون.

 بغل کردن خود از شدت سرما وقتى منتظر اتوبوسى
و فک کردن به اینکه "کاش اون کسى که نباید، یهو جلو راهم سبز نشه و منو با دماغ گوجه فرنگى یى و لپ هاى گل انداخته از سرما نبینه!!"

پول پس انداز کردناى کم کمى و قایمکى
و ذوق کردن از چیزایى که میتونى بعد یکى دوماه با پولش بخرى.

ذوق کردن ازینکه دو سال دیگه تو جاى زهرایى:]

چرخیدن و چرخیدن و از عمق وجود باوراتو فریاد زدنِ هر صبح زود

روز به روز به کامپلکس سیستمز علاقه بیشترى پیدا کردن

گذشتن...
و
همچنین
فک کردن به اینکه "ى" چقدر فهیم و دوث داشتنیه. :]
[شنبه, ۴ آذر ۱۳۹۶، ۰۴:۲۸ ب.ظ]
یه جای خیلی خیلی دور.
با زیباترین و پر ستاره ترین آسمونِ ممکن.:)
Designed By Aylar          Script writing by Erfan Powered by Bayan