و اینگونه شد که هیچ دانشگاهى او را به خود نپذیرفت و او براى جبران این داستان مجبور شد در خیالاتش، در همان هاگوارتز ادامه تحصیل بدهد.

کتاب شیمى از گوشه کتابخونه: فردا باید همه ى تستاى زوجِ فلان فصلو تحویل بدى و هنوز شروعشونم نکردى و داره شب مى شه.

من -درحالیکه به جلدِ دومِ هرى پاتر و یادگاران مرگ چنگ زده م- : مسلماً من باید این لحظه رو تو جنگِ هاگوارتز بگذرونم و اینجورى از حمله ى دیوانه سازاى شیفتِ غروب جمعه به خودم جلوگیرى کنم، نه اینکه در حال فکر کردن به این باشم که اگه فلان قدر آبو بریزیم تو فلان محلول پى اچش چقدر عوض مى شه.
[جمعه, ۹ آذر ۱۳۹۷، ۰۶:۰۷ ب.ظ]
یه جای خیلی خیلی دور.
با زیباترین و پر ستاره ترین آسمونِ ممکن.:)
Designed By Aylar          Script writing by Erfan Powered by Bayan