Square One

تو کتابخونه به یکى از هم کلاسیاى راهنمایى م بر خوردم که -مثل اون موقعاى خودم- عاشق کامپیوتر و کدنویسى و ور رفتن با نرم افزاراست. نشست واسه م از این چند سالى که بهش گذشته بود گفت.

بعد که برگشتم به درس خوندنم، اصلا نمى تونستم تمرکز کنم. مدام یه چیزى سیخونک میزد بهم. چیزى که تا الان با دروغ گفتن به خودم راجع به اینکه دوسش ندارم نادیده گرفته بودمش.

اما حرف زدن با یه آدم از اون دورانِ زندگیم، ناخودآگاه باعث شد یه لحظه به آرزوهاى اون موقعام فکر کنم.

حقیقت اینه که وقتى به عنوان مهندس کامپیوتر به خودم فکر مى کنم، برام چیز ملموس و واقعى ایه. یعنى حس مى کنم اگه کامپیوتر بخونم راه درستى رو انتخاب کردم. اصلاً نمى دونم چجورى بیانش کنم این حس رو. وقتى به فیزیک خوندن یا برق خوندن فک مى کردم یه چیزى درست نبود. با اینکه خیلى فیزیک دوست دارم ولى نمى تونم به عنوان رشته دانشگاهى بهش فکر کنم. برقو هم که الان اصلاً دوستِ خاصى هم ندارم و فقط بخاطر فرصتاى شغلى و این امید که وقتى باهاش مواجه بشم کم کم بهش علاقمند مى شم بهش فک مى کردم.

اما کامپیوتر چیزیه که هم بیشتر چیزاشو همیشه دوست داشته م، هم تو کارگاههاى راهنمایى استعداد خوبى توش داشته م. و هم مى تونم در نهایت به همون چیزى بپردازم که دوست دارم؛ سیستماى پیچیده.

نمى دونم. هنوز خیلى راجع بش باید تحقیق و اینا بکنم. ولى یه حسى بهم میگه راهم همین خواهد بود.:)

[جمعه, ۱۴ دی ۱۳۹۷، ۰۵:۵۵ ب.ظ]
یه جای خیلی خیلی دور.
با زیباترین و پر ستاره ترین آسمونِ ممکن.:)
Designed By Aylar          Script writing by Erfan Powered by Bayan