#35 - تو اوجِ اوجِ تخیلاتمم نمیتونستم تصور کنم یه معلمو اندازه پدرم دوست داشته باشم...

کل امروز تو فکر خوابى بودم که درباره آقاى الف دیدم

نمیدونم قضیه ش چى بود

نمیدونم چرت و پرت بود یا واقعنى منظور خاصى توش بود

نمیدونم چه اتفاقى قراره براش بیوفته

نمیدونم اصن قرار هست که اتفاقى براش بیوفته یا نه

اما

خدایا خواهش میکنم

خواهش میکنم

خواهش میکنم!!

نگیرش ازمون...

[دوشنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۵، ۰۶:۱۳ ب.ظ]
یه جای خیلی خیلی دور.
با زیباترین و پر ستاره ترین آسمونِ ممکن.:)
Designed By Aylar          Script writing by Erfan Powered by Bayan