#36 - من اسیر عکس ماه روى آبم اما اون از من چه دوره...

"سرد شدیم یواش یواش... 

رابطمون نفس نداشت...

گفتى برام قفس نباش... رد شدیم از هم...

دور شدیم ازون هوا... 

چیزى نمونده بین ما

کاش بتونى بگى چرا رفتى از دستم...

رد شدیم از هم..."


تمام ترس من از اینه که رابطه م با "ن" به این روز کشیده بشه...

بدترین چیزى که میتونه اتفاق بیوفته همینه...


پ. ن.: پُر ترسم این روزا. ترس از چیزایى که هنوز اتفاق نیوفتادن... ترس از نبودن کسایى که باید باشن. ترس از تنهایى و گوشه گیرى یى که کم کم داره تو وجودم رخنه میکنه. ترس از اتفاقایى که نباید اجازه بدم بیفتن و داره کنترلشون از دستم خارج میشه...

من معمولاً کم پیش میاد که نتونم حال خودمو خوب کنم، اما این دفعه...!!

کاش یه جورى حال دلم دوباره خوب شه...

[سه شنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۵، ۱۲:۰۸ ق.ظ]
یه جای خیلی خیلی دور.
با زیباترین و پر ستاره ترین آسمونِ ممکن.:)
Designed By Aylar          Script writing by Erfan Powered by Bayan