عجیبه.

چرا چیزى نمى نویسم؟
[سه شنبه، ۲۵ تیر ۱۳۹۸، ۰۰:۵۱]

💃🏽

آزادى!

:)))))))))

[پنجشنبه، ۱۳ تیر ۱۳۹۸، ۱۳:۴۵]

✊🏽

#١روزتاآزادى
[چهارشنبه، ۱۲ تیر ۱۳۹۸، ۱۵:۰۱]

✊🏽

#٢روزتاآزادى
[سه شنبه، ۱۱ تیر ۱۳۹۸، ۱۵:۵۳]

✊🏽

#٣روزتاآزادى
[دوشنبه، ۱۰ تیر ۱۳۹۸، ۱۲:۵۶]

١٣ ریزنز واى من هنوز سرِ پام

یک- جمعه بعد کنکور زبان میریم اصفهان. من یه ساله اصفهان ندیده م و دلم حتا واسه کوچه هاش ـم تنگه، چه برسه به زاینده رود -که البته فک کنم دوباره آبشو بسته ن:|- و خیابوناى عجیب غریبش و منظره ى کوه صفه تو شب.

دو- تصمیم گرفته م پادکست گوش بدم و الان یه عالم پادکست جالب دارم واسه گوش دادن که باید یه هفته صبر کنن

سه- دریایى از فیلم و سریال منتظرمن که برم ببینمشون، ولى بازم پیشنهادات بیشتر رو با آغوش باز پذیرام:دى

چهار- بعد کنکور قراره گاراژ بدترکیب روبروى خونه مونو رنگ کنم و شاید یه گرافیتى هم روش بکشم.=))))

پنج- یه تعداد زیادى دوست قدیمى وجود دارن که به خاطر کنکور و دبیرستان، دو سه ساله درست و حسابى ندیده مشون و مى تونم برم ببینمشون:) چند تا آدم هم هستن که خیلى دوست دارم باهاشون رفیق تر بشم و بعد کنکور قراره این قضیه رو استارت بزنم؛ و آى با کلاه.

شیش- یه عالمه رصد منتظرن که من برمشون=)))

هفت- هروقت باشگاه دانش پژوهان مدالامونو بده! (بله، بعد یه سال هنوزم عرضه یه مراسم گرفتن و یه مدال گردن "مدال دارا" انداختنو نداشته ن! چون خیلى کشورِ نخبه پرور و تحویل گیرنده اى داریم!:|) و یه مدرک درست حسابى اى داشته باشم که مدال المپیاد دارم میتونم برم به بچه ها نجوم مقدماتى یاد بدم=) و من واقعاً معلم بودنو دوست دارم:)

هشت- یه کوه کتاب. یه کوه کتاب هست که میخوام بخونمشون و نشده. از هفته دیگه، دیگه مانع خاصى وجود نداره:))

نُه- پالت بعد اینکه از تورِ کنسرتاش برگشت آلبوم جدیدشو رونمایى مى کنههه

ده- سیزِن سه ى stranger things دقیقاً روز کنکور میاد بیرون^___^ و بله این یه دلیل جدا از دلیل سومه. چون این تنها سریالیه که منتظرم ادامه ش بیاد.

یازده- بعد کنکور میرم دفاع شخصى یاد مى گیرم و حسم یه ذره به بدنم بهتر میشه

دوازده- بالاخره میتونم مامانمو بفرستم بره مسافرت و نگران من نباشه:)

سیزده- جاهاى زیادى وجود دارن که باید الف کوچیکه رو ببرمش. حرفاى زیادى هست که باید باهاش بزنم. "خواهرى" هاى زیادى هست که باید بکنم در حقش. "رفاقت" ـاى زیاد ترى.

اینا رو اینجا نوشتم چون مى خوام هر روز سه بار بخونمشون و بگذرونم این یه هفته رو.

پ.ن. بى ربط: رمز دار کردن همه ى پستا کارِ سختیه و منم هر دفعه یادم میره تیکِ رمز دار شدنو بزنم.:))) واسه همین فقط اونایى که واقعاً نمى خوام در دسترس همه اینترنت باشه رو رمز دار مى کنم؛ رمزو هم که دادم بهتون:)
[جمعه، ۷ تیر ۱۳۹۸، ۱۵:۰۳]

وقتى غمگینید، با خودتون بلند بلند حرف بزنید. حتا اگه دیگران برگردن نگاهتون کنن و فکر کنن دیوونه شدید.

امروز، حوالىِ ساعت یک بعداز ظهر، نرده هاى حاشیه ى دانشگاه تو خیابون قدس که دستامو گرفته بودن و درداى جونمو مى شنیدن...

[چهارشنبه، ۵ تیر ۱۳۹۸، ۱۶:۳۹]

Hell or high water

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
[دوشنبه، ۳ تیر ۱۳۹۸، ۲۳:۱۴]
یه جای خیلی خیلی دور.
با زیباترین و پر ستاره ترین آسمونِ ممکن.:)
Designed By Aylar          Script writing by Erfan Powered by Bayan