م_ا

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
[چهارشنبه، ۶ مهر ۱۴۰۱، ۱۴:۱۳]

براى درخشش آبى ترین صبح

یه نفر از دور
داره می‌خونه
آسمون وحشت ما سفره ى طاعونه
شرم از کابوس
شرم از این افسوس
شرم از این رنج بیهوده
پرده ى آخر
زندگى از سر
روى تلى از خاکستر
از گلوى تو
تا صداى ما
بلاچاو بلاچاو بلاچاو چاو چاو
مى پریم از خواب
یه شب مهتاب
یکى میگه آى آدمها
یا همه باهم
یا همه تنها
ما که بیداریم تا فردا
از گلوى تو
تا صداى ما
بلاچاو بلاچاو بلاچاو چاو چاو
یا همه باهم
یا همه تنها
روز نو یا شب بى فردا
مى پریم از خواب
یه شب مهتاب
یکى میگه آى آدمها
خاک این گندم
تو خیابونه
خوشه ى خشم من و تو تشنه ى بارونه
حق ما کم نیست
زانوى غم نیست
قلب ما که دور از هم نیست
دنیاى تازه این یه آغازه
پنجره تا رویا بازه
یا همه باهم
یا همه تنها
بلاچاو بلاچاو بلاچاو چاو چاو
مى پریم از خواب
یه شب مهتاب
ما که بیداریم تا فردا
آخرش زنجیر
ظلم عالمگیر
میشکنه با دستاى ما
[سه شنبه، ۵ مهر ۱۴۰۱، ۱۶:۲۴]
یه جای خیلی خیلی دور.
با زیباترین و پر ستاره ترین آسمونِ ممکن.:)
Designed By Aylar          Script writing by Erfan Powered by Bayan