آیلارم. حالا که اینجا مینویسم، تو نیمهی اولِ دههی سوم زندگیم به سر میبرم. آدمِ درونگرایی هستم. شنیدن و خوندن و تماشا کردنِ قصه زندگی آدمهای دیگرو دوست دارم. و در جستجوی پیدا کردنِ خودم بین اتفاقات زندگیام.
تا اینجا، درباره خودم فهمیدهم که به هنر و ادبیات و علوم انسانی علاقه دارم. به فیزیک و نجوم هم همینطور. سعی میکنم دروازههای ذهنمو رو به حیطههای جدید باز بگذارم. چون علم چیزیه که ارزش پرداختن بهش رو داره. علم رو دوست دارم؛ تجربه کردنِ چیزهای جدید رو دوست دارم، سعی میکنم زندگیم یکنواخت و روزمره نباشه و از روبرو شدن با ترسهام حس خوبی پیدا میکنم. الان دارم مهندسی کامپیوتر میخونم و مشغول امتحان کردن فیلدهای مختلف توی رشتهم ام. ولی از دبیرستان فیزیک رو اونقدر دوست داشتهم که ممکنه بعدش فیزیک بخونم. ببینیم چی پیش میاد. الان توی دانشگاه دارم علاوه بر درس خوندن یک سری فعالیت داوطلبی انجام میدم و خارج از دانشگاه هم پاره وقت نجوم درس میدم. (چون هیچوقت نمیتونم آروم یه جا بنشینم!)
چیزی که هیچوقت ازش خسته نمیشم و مخصوصاً مواقعی که زندگی بیاتفاق میشه، کار مورد علاقمه، کتاب خوندنه. سریال دیدن رو هم دوست دارم.
اگه از دیدِ یه آدم دیگه به اینجا و نوشته هام نگاه کنم احتمالاً وبلاگم جزوِ وبلاگهای محبوبِ خودم نمیشه. اما مینویسم چون از بچگی مینوشتم. چون نوشتن بعضی موقعا تنها راه نجاته. نوشتههای روزمره، و عموماً فکرهام رو مینویسم؛ فقط به خاطر اینکه بعداً خودم برگردم بهشون و هیچ دورهای از زندگیم رو از یاد نبرم. و برای مخاطب داشتن نمینویسم، ولی عمیقاً از دوستیهای وبلاگی جدید استقبال میکنم. چون کسی که از طریق خوندن نوشتههام باهام دوست شه برام یه نوع ارزشمندتری از دوست معمولیه.
درِ پُستهایی که اینجا مینویسم معمولاً بستهست و رمز داره همه چیز. اما اگر خواستید من رو بخونید، بهم پیغام بدید که بهتون کلید بدم :)
بابت این کاربرپسند نبودنِ وبلاگ هم عذر میخوام. ولی از فضای بیانتهای اینترنت و زیادیِ راههای فاش شدن مدفنِ اسرار، میترسم.
لینک پیام ناشناس: کلیک