از وقتی اومدیم اینجا، خیلی ننوشتم. نمیدونم چرا. سرم خیلی شلوغ بوده. حالم خوبه. امشب ولی یهو غمگین شدم. پلی لیستم رو شافل بود و بعد مدتها، in the end لینکین پارک پلی شد. آخرین باری که خیلی گوشش میدادم دو سال پیش بود، همین روزا.
دوباره که برمیگردم به یه آهنگ/کتاب/فیلمی که خیلی سال پیش، احساس خالقشو درک نکرده بودم، یهو به خودم میام که پسر، چقدر درد میتونسته پس ذهن یه انسان نهفته باشه که بتونه اینو بسازه.
فکر کنم برای فهمیدن عمق درد، باید خودت به یه مقدار اولیهای درد بکشی.
میدونی...
Things aren't the way they were before
You wouldn't even recognize me anymore
Not that you knew me back then
But it all comes back to me in the end.
[دوشنبه, ۳ شهریور ۱۳۹۹، ۰۲:۴۰ ق.ظ]