



یکی بیاد به من یاد بده خودمو دوست داشته باشم.
که بهم یاد بده اشکالی نداره بعضی وقتا کارایی که باید می کرده م رو نکرده م. اشکالی نداره که بعضی وقتا فقط یه گوشه نشسته م و فکر کرده م.
یکی بهم یاد بده به خاطر این چیزا از خودم نفرت نداشته باشم.
بهم یاد بده هیچکس نمیتونه کامل باشه. عیبی نداره اگه بعضی وقتا کامل نبودم.
حسم چیه؟
حسم اینه که نکنه اشتباه میکنم؟ نکنه به خودم سخت گرفتن اشتباهه؟ نکنه به هدف رسیدن ارزش اینو نداشته باشه که این همه لذت نبری؟
یا اینکه نکنه هیچوقت نتونم قوی باشم؟
نه؛ تا حالا قوی نبوده م. نه از ته جونم.صرفاً از بقیه بهتر بودهم. و این کافی نیست.
شایدم این فکرایی که میان و خودشونو میکوبن به مغزم insecurity های ناشی از تا دیروقت بیدار موندنه!=))
نتیجه اخلاقی این پست: شبا زود بخوابید. :))

یعنى شاید خیلى خیلى بعد از اینکه مردیم و به جایى که هیچى ازش نمى دونیم پیوستیم، بشر به تکنولوژى اى دست پیدا کنه که امواج صوتى قدیمى هر جایى رو بازیابى کنه و به صداهاى قابل شنیدن تبدیل کنه. اون وقت، مى تونن ما رو بشنون. مى تونن باهامون زندگى کنن، مى تونن بشناسنمون؛ مى تونن دوستمون داشته باشن، مى تونن از ما و تصمیمهامون تو زندگیشون استفاده کنن، و مى تونن به خاطرِ ما زندگىِ متفاوتى داشته باشن-هرچند تفاوتهاى کم و کوچیک.
اگه این بهم باور بودن نده پس چى مى ده؟ اینکه من مى تونم بدونِ محدودیتِ زمانى، رو زمین بمونم؛ رو آدما تاثیر بذارم و هیچوقت دیر نباشه؟:)
پ. ن.: بیاین از این به بعد بیشتر تو تنهایى بلند بلند فکر کنیم! بیاین بهشون سلام کنیم. باهاشون حرف بزنیم و بهشون امید بدیم. مث پیغاماى تو بطرى اى که به دریا مى سپریم، کلمه هامونو دستِ خودِ زمان بسپریم که برسونه به دستشون. خدا رو چه دیدین؛ شاید واقعاً یه روزى چنین چیزى اختراع شد.=))
و کاش اون روز ما هم باشیم. خیلى صداها هست که دلم مى خواد بشنومشون. مثلاً مى شه با آدماى دوست داشتنى یه بارِ دیگه زندگى کرد..!

Trying hard to speak and
Fighting with my weak hand
Driven to distraction
It's all part of the plan
When something is broken
And you try to fix it
Trying to repair it
Any way you can
I dive in at the deep end
You become my best friend
I want to love you but I don't know if I can
I know something is broken
And I'm trying to fix it
Trying to repair it
Any way I can
Ooh
...
🎧X & Y - Coldplay
آهنگایى هستن که تو خیلى وقته شنیدیشون و هیچوقت به نظرت پوینتِ خاصى نداشته ن و بعد، تو یه لحظه ى خیلى به خصوص، وقتى غرق تو فکراى تموم نشدنیتى، تصادفاً از تو پلى لیستت پلى میشن. و تو اون لحظه حس مى کنى این آهنگ ساخته شده که موزیکِ متن این قسمت از زندگىِ تو باشه...


تو کتابخونه به یکى از هم کلاسیاى راهنمایى م بر خوردم که -مثل اون موقعاى خودم- عاشق کامپیوتر و کدنویسى و ور رفتن با نرم افزاراست. نشست واسه م از این چند سالى که بهش گذشته بود گفت.
بعد که برگشتم به درس خوندنم، اصلا نمى تونستم تمرکز کنم. مدام یه چیزى سیخونک میزد بهم. چیزى که تا الان با دروغ گفتن به خودم راجع به اینکه دوسش ندارم نادیده گرفته بودمش.
اما حرف زدن با یه آدم از اون دورانِ زندگیم، ناخودآگاه باعث شد یه لحظه به آرزوهاى اون موقعام فکر کنم.
حقیقت اینه که وقتى به عنوان مهندس کامپیوتر به خودم فکر مى کنم، برام چیز ملموس و واقعى ایه. یعنى حس مى کنم اگه کامپیوتر بخونم راه درستى رو انتخاب کردم. اصلاً نمى دونم چجورى بیانش کنم این حس رو. وقتى به فیزیک خوندن یا برق خوندن فک مى کردم یه چیزى درست نبود. با اینکه خیلى فیزیک دوست دارم ولى نمى تونم به عنوان رشته دانشگاهى بهش فکر کنم. برقو هم که الان اصلاً دوستِ خاصى هم ندارم و فقط بخاطر فرصتاى شغلى و این امید که وقتى باهاش مواجه بشم کم کم بهش علاقمند مى شم بهش فک مى کردم.
اما کامپیوتر چیزیه که هم بیشتر چیزاشو همیشه دوست داشته م، هم تو کارگاههاى راهنمایى استعداد خوبى توش داشته م. و هم مى تونم در نهایت به همون چیزى بپردازم که دوست دارم؛ سیستماى پیچیده.
نمى دونم. هنوز خیلى راجع بش باید تحقیق و اینا بکنم. ولى یه حسى بهم میگه راهم همین خواهد بود.:)


با زیباترین و پر ستاره ترین آسمونِ ممکن.:)



-
مهر ۱۴۰۱ ( ۲ )
-
مرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
-
تیر ۱۴۰۱ ( ۳ )
-
خرداد ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
ارديبهشت ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
فروردين ۱۴۰۱ ( ۲ )
-
اسفند ۱۴۰۰ ( ۱ )
-
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
-
دی ۱۴۰۰ ( ۴ )
-
آذر ۱۴۰۰ ( ۳ )
-
آبان ۱۴۰۰ ( ۴ )
-
مهر ۱۴۰۰ ( ۳ )
-
شهریور ۱۴۰۰ ( ۳ )
-
مرداد ۱۴۰۰ ( ۸ )
-
تیر ۱۴۰۰ ( ۳ )
-
خرداد ۱۴۰۰ ( ۴ )
-
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
فروردين ۱۴۰۰ ( ۷ )
-
اسفند ۱۳۹۹ ( ۳ )
-
بهمن ۱۳۹۹ ( ۴ )
-
دی ۱۳۹۹ ( ۴ )
-
آذر ۱۳۹۹ ( ۶ )
-
آبان ۱۳۹۹ ( ۲ )
-
مهر ۱۳۹۹ ( ۳ )
-
شهریور ۱۳۹۹ ( ۳ )
-
مرداد ۱۳۹۹ ( ۵ )
-
تیر ۱۳۹۹ ( ۵ )
-
خرداد ۱۳۹۹ ( ۴ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۹ )
-
فروردين ۱۳۹۹ ( ۱۰ )
-
اسفند ۱۳۹۸ ( ۶ )
-
بهمن ۱۳۹۸ ( ۱۴ )
-
دی ۱۳۹۸ ( ۱۴ )
-
آذر ۱۳۹۸ ( ۶ )
-
آبان ۱۳۹۸ ( ۸ )
-
مهر ۱۳۹۸ ( ۲ )
-
شهریور ۱۳۹۸ ( ۳ )
-
مرداد ۱۳۹۸ ( ۳ )
-
تیر ۱۳۹۸ ( ۸ )
-
خرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۵ )
-
فروردين ۱۳۹۸ ( ۹ )
-
اسفند ۱۳۹۷ ( ۸ )
-
بهمن ۱۳۹۷ ( ۵ )
-
دی ۱۳۹۷ ( ۱۱ )
-
آذر ۱۳۹۷ ( ۴ )
-
آبان ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
-
مهر ۱۳۹۷ ( ۸ )
-
شهریور ۱۳۹۷ ( ۱ )
-
مرداد ۱۳۹۷ ( ۷ )
-
تیر ۱۳۹۷ ( ۸ )
-
خرداد ۱۳۹۷ ( ۴ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۵ )
-
فروردين ۱۳۹۷ ( ۲ )
-
اسفند ۱۳۹۶ ( ۱ )
-
بهمن ۱۳۹۶ ( ۳ )
-
دی ۱۳۹۶ ( ۵ )
-
آذر ۱۳۹۶ ( ۸ )
-
آبان ۱۳۹۶ ( ۵ )
-
مهر ۱۳۹۶ ( ۶ )
-
شهریور ۱۳۹۶ ( ۶ )
-
مرداد ۱۳۹۶ ( ۵ )
-
تیر ۱۳۹۶ ( ۱۱ )
-
خرداد ۱۳۹۶ ( ۱۷ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۷ )
-
فروردين ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
-
اسفند ۱۳۹۵ ( ۸ )
-
بهمن ۱۳۹۵ ( ۹ )
-
دی ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
-
آذر ۱۳۹۵ ( ۷ )
-
آبان ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
-
مهر ۱۳۹۵ ( ۱۵ )
-
شهریور ۱۳۹۵ ( ۵ )
-
مرداد ۱۳۹۵ ( ۳ )
-
تیر ۱۳۹۵ ( ۱ )
-
خرداد ۱۳۹۵ ( ۵ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۲ )