به کجامان مى کشانَد باز...؟

برف مى بارید و ما خاموش
فارغ از تشویش:)
نرم نرمک راه مى رفتیم...
کوچه باغ ساکتى در پیش
هر به گامى چند گویى در مسیر ما چراغى بود
زاد سروى را به پیشانى
با فروغى غالباً افسرده و کم رنگ
گمشده در ظلمت این برف کجبار زمستانى
برف مى بارید و ما آرام
گاه تنها گاه با هم راه مى رفتیم
چه شکایتهاى غمگینى که مى کردیم
با حکایتهاى شیرینى که مى گفتیم
هیچکس از ما نمى دانست
کز کدامین لحظه ى شب کرده بود این باد برف آغاز
هم نمى دانست کاین راه خم اندر خم
به کجامان مى کشانَد باز...
[شنبه، ۱ دی ۱۳۹۷، ۰۱:۱۶]
یه جای خیلی خیلی دور.
با زیباترین و پر ستاره ترین آسمونِ ممکن.:)
Designed By Aylar          Script writing by Erfan Powered by Bayan