"قرعه ی کار به نام منِ دیوانه زدند..."

بهش گفتم. همه چیرو. هر چیزی که تو این روزا درگیرش بودم و فهمیده بودم رو.

تو این دنیا "درست" معنی نداره. همه راه ها، همه حرف ها، هم "درست"ـن هم "غلط". نمیتونم آرزو کنم حرفام درست باشن. هرچیزی، به یه نحوی درسته و به یه نحوی غلط. ولی قضیه اینه که، این ارزش حرف ها نیست که رسالت اونا رو واسه آدما انجام میده. این، "حس"ـیه که حرف ها به آدما میدن.

حرف هایی که بهش زدم، چیزایی که هیولا تو این چند وقت تو گوشم خونده بود، همه شون حرف هایی بودن که بهم حس خوبی میدادن. که دلیل بودن. هنوزم دلیل ـن. واسه نفس کشیدنم. واسه ادامه دادنم به تحملِ بارِ امانتی که آسمون نتونسته بکشه و قرعه ی کار به نامِ منِ دیوونه زدن.

کاش، حرفام، به اون هم همین حسو بده.

کاش دلیلی بشه. واسه همه ی اتفاقای زندگیش.

[پنجشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۶، ۱۰:۳۲ ب.ظ]
یه جای خیلی خیلی دور.
با زیباترین و پر ستاره ترین آسمونِ ممکن.:)
Designed By Aylar          Script writing by Erfan Powered by Bayan