#26 - یه چیزى تو مایه هاى فرهادِ شهرزاد! :دى

تو اون تاریکی، نفهمیدم کی بود. فقط اینو فهمیدم که دم در وایساده بود و داشت یه چیزایی درباره سردی هوا میگفت و اینکه "چرا اینقد لفتش میدی، زود بیا بیرون میخام در نمازخونه رو ببندم!" بعد پرسید اسمت چیه؛ گفتم آیلار... گفت معنیش چی میشه؟ تُرکیِ نه؟ منم گفتم آیلار به تُرکی میشه ماه‌ها... بعد شروع کرد یه بیت شعر خوند که توش از لفظ "ماه‌ها" استفاده شده بود!

و من فقط کله قند تو دلم آب شد و به این فک کردم که ینی میشه اون نیمه گمشده‌ای که قراره طی سالهای آینده پیداش کنم هم انقد خوب و اهل شعر و اینا باشه؟ بعد مثلن بشینه در فراق من شعر بسُرایه... وای که چه خوب میشه :D

[سه شنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۵، ۱۱:۱۵ ب.ظ]
یه جای خیلی خیلی دور.
با زیباترین و پر ستاره ترین آسمونِ ممکن.:)
Designed By Aylar          Script writing by Erfan Powered by Bayan