در ستایش بطالت

حالا که از مرحله ی پذیرش اولیه گذشته م، احساساتمو به صورت خشم بروز میدم. با تهاجم.

باید از این فرصت استفاده کنم، برم یه ورزش رزمیعی چیزی یاد بگیرم. کی میدونه؛ شاید واقعاً به یه جایی برسم توش :))

و واقعا دلم میخواد اینجا بنویسم ولی نمیدونم راجع به چی بگم. ترم یک تموم شد. واسه ترم بعدم تصمیم دارم که قاطیِ چارتا انجمن بشم بلکه احتمال ملاقات کردن آدمایی که شبیه خودمن بیشتر شه. چهارشنبه میرم به بچه های کانون نجوم و انجمن علمی فیزیک و نجوم کمک کنم واسه سخنرانی بابک امین تفرشی که تو دانشگاه برگزار میشه. باهاشون آشنا میشم اونجا یه کمی. و قاطیِ انجمن بچه های ترقی خواه هم اگه بخوام بشم، جامعه شناسی و کمیته زنانش.

همچنان از اینرسیم نسبت به کارایی که باید بکنم برنداشته م و این سومین روزیه که کاملاً دارم به بطالت میگذرونمش. لیترالی هیچ غلطی نمیکنم، بجز هایمیم دیدن، کتاب خوندن و توییتر چک کردن. که کارای خوبین؛ ولی من دیگه عنشونو در آورده م!:)) امیدوارم که بتونم برم سرِ کار تو این یه ماه و یه پس اندازی جور کنم. و علاوه بر اون سرم گرم تر میشه و حالم بهتر. از این گمشدگی در بیام شاید یه کمی. معلمی رو دوست دارم. درس دادن به بچه ها رو دوست دارم. دوباره سر و کله زدن با آسمون، وسط این شلم شوربای زمین، بهم آرامش میده. بهم کمک میکنه. نور تو عمق تاریکی همیشه دلمو گرم میکنه. شاید اون موقع راهم پیدا بشه.

ولی وقتایی که عصبانی نیستم، تلخم و خسته. احساس خوشبختیعی که میکنم بیشتر از همیشه ست. اما از تلخ بودنم کم نمیشه. منفی ام. به قول بابا، اگه از الان این شکلیعم به سن اون برسم چی میشم؟:)

بطالت خوبه. اینکه تو سطح زندگی کنی و دغدغه ت در حد این باشه که ادامه ی فلان سریال و فلان کتاب چی میشه خوبه. کلاً یه مدت فکر نکردن واسه آدمای over thinker خیلی جوابه.

 

منتها که نمیدونم کی میخواد تا پنجشنبه کدایی که باید بزنه و هنوز شروع نکرده رو تحویل بده و یکشنبه امتحانِ ریاضی یک و تربیت بدنی و اندیشه یک بده:|

way to go, pal

[يكشنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۸، ۰۹:۰۴ ب.ظ]
یه جای خیلی خیلی دور.
با زیباترین و پر ستاره ترین آسمونِ ممکن.:)
Designed By Aylar          Script writing by Erfan Powered by Bayan