یادم نمیره. ٢١ دى ٩٨ رو یادم نمیره...

قلباى تیکه پاره.

مغزاى کبود.

دستای لرزون و شمعای روشن

فریاد "مرگ بر دروغگو"

و چشمایى که تا اشک بهشون خشک مى شه، دوباره مى جوشن

 

کاش زنده زنده تو آتیش بسوزید. کاش سرطان بگیرید و ذره ذره آب شید. کاش خاک شید، خاکستر شید و اثرى ازتون نمونه.

که لیاقت نفرین شدن رو هم ندارید.

[شنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۸، ۱۱:۴۶ ب.ظ]
یه جای خیلی خیلی دور.
با زیباترین و پر ستاره ترین آسمونِ ممکن.:)
Designed By Aylar          Script writing by Erfan Powered by Bayan