ولى این سرى همه چى خیلى ترسناکتر از همیشه بود. من واقعاً هیچ دلیلى براى ادامه دادن و تحمل کردن نداشتم.
از این جهت ترسناک بود که این سرى دیگه غصه خوردن مامان و بابامم برام مهم نبود. آدمن دیگه. یه جورى کنار میان.
شاید فقط اینکه توانایى شو دارم درآمدى داشته باشم و به کسایى که به کمک مادى نیاز دارن، کمک کنم.
یا امید اینکه تنها بشم و وقتهایى که کار نمیکنم رو به زندگى کردن تو کتابها بگذرونم...
[جمعه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۸، ۱۱:۲۷ ب.ظ]